ღღღ جاده عشق ღღღ
عشق آنچه را دوست دارد تیره نمی سازد چون در پی تصاحبش نیست، لمسش می کند بی آنکه به تصاحب خود درش آورد ... آزادش می گذارد تا بیاید و برود نگاهش می کند که دور می شود با گام هایی چنان سبک که شنیده نمیشود، ستایش ناچیزها، تمجید ناتوانی ها ... عشق می آید، عشق می رود اما به زمان و خواست خودش نه زمان و خواست ما !! برای آمدنش تمامی آسمان تمامی زمین و تمامی زمان را می طلبد، در حصار نمی گنجد حتی حصار معنی، حتی به خوشبختی بسنده نمی کند عشق رهایی است، خوشبختی و رهایی به یک راه نمی روند، رهایی با شادی همراه است و شادی چونان نردبانی در قلب ما، بالایمان می برد خیلی بالاتر از جایی که ما هستیم یا خود عشق هست، جایی که دیگر هیچ چیز دریافت کردنی نیست، و سوالی باقی نمی ماند از پرنده ای که آوازش را می خواند کسی نمی پرسد چرا آواز میخواند ... از کتاب ستایش هیچ
عشق به شكل پرواز پرنده است
عشق خواب يه آهوي رمنده است
من زائري تشنه زير باران
عشق چشمه آبي اما كشنده است
من ميميرم از اين آب مسموم
اما اون كه مرده از عشق تا قيامت هر لحظه زنده است
من ميميرم از اين آب مسموم
مرگ عاشق عين بودن اوج پرواز يه پرنده است
تو كه معناي عشقي به من معنا بده اي يار
دروغ اين صدا را به گور قصه ها بسپار
صدا كن اسممو از عمق شب از نقب ديوار
براي زنده بودن دليل آخرينم باش
من آن من بذر فرياد خاك خوب سرزمينم باش
طلوع صادق عصيان من بيداريم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغازه راه قصه بوده
من راهي شدم نگو كه زوده
اون كسي كه سر سپرده مثل ما عاشق نبوده
من راهي شدم نگو كه زوده
اما اون كه عاشقونه جوون سپرده هرگز نمرده
عشق گذشتن از مرز وجوده
Power By:
LoxBlog.Com |