ღღღ جاده عشق ღღღ

 

گاه دلتنگ می شوم 

دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها

گوشه ای می نشینم و حسرت ها را می شمارم 

و باختن ها را... 

و صدای شکستنها را... 

و وجدانم را محاکمه می کنم؛؛؛ 

من کدامین قلب را شکستم 

و كدامین امید را نا امید کردم 

و کدامین احساس را له کردم 

و کدامین خواهش را نشنیدم و و به کدام دلتنگی خندیدم

که این چنین دلتنــــــــــــــــــــــــــگم .......

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:44 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

امروز دلم واسه داشتنت پَر که نه ، پَر پَر مے زنه
واسه بودنت و بغل کردنت !
اینکه سَرم رو بذارم روے شونه ات و دستات رو فرو کنے لاے موهام
و بگے: مالِ خودمے ... ! ♥
بعد ببینے که چه جورے با همین دو سه حرف تو آروم مے شم
امروز دلم خیلے امنیت تو رو مے خواست ! خیلے ...!

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:27 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

دلــــــ ـ ـ ــ ــــم درد می کند

انگـــــــــار خام بودند خیــــال هایی که

به خوردم دادی.........

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:25 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:23 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

به "سگ" استخون بدی ..

دورت میگرده

واست دم تکون میده !!!

من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:18 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

کوچه ها را بلد شدم
رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم
آدم ها را بلد نیستم.!

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:15 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

בر آیـینہ בخـتـرے را בیـבمـــ ...

هـرچـہ میگـفتـمـــ تڪــرار میڪــرב ...

اشــڪـ مـیریـــخت ...

خــــבا شــفایَـــش בهــב ...

בیـــوانہ شــבه بــوב ...

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:10 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

پـــــــــــــــرواز را دوســــت دارم

وقتـــــے از ارتفاعــــات لبانــــــت

به عمــــق آغوشـــت سقـــوط میکنــــم

چـــه سقــــوط دلنشینــــے

راستــــے

میدانستــــے پــــــــــــــرواز را تـــو یـــادم دادے

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:9 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

خـدایـا بـه آنـان کـه ادعـایِ عـاشـقـیِ تـو را دارنـد.. 
بـیـامـوز:
کـه بـدتـریـن گــنـاه ....
شـکـسـتـن دلِ آدمــیــان اســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــت.

 

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:6 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

عادتــــــ ــــ ـ نَکرده ام هَنــــوز...

خیال می کنَــــم

روزی باز می گردی

آرام از پشتــــــ سر می آیی،

مَـــرا کــه به انتهای خیابان خیره شُــده ام

دوباره به نامِ کوچکـــــ ـــ ـ صِــدا می زنی

و عُمـــر تنهــــــایی ام به پایان می رســـ ـــ ـد .

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:55 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

دیشب با خدا دعوایم شد ...... با هم قهر کردیم ..... 
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد .....
صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت ... نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانی " می آمد ....

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:52 توسط عرفان رحيم زاده| |

 

به سلامتـــــی اونـــــی که

اگه صد دفعه هم ناراحتش کنــی

هر بار میگه این دفعه آخریــــــه که می بخشمت

ولی باز با اخـــم میــاد توی بغلت

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:50 توسط عرفان رحيم زاده| |


Power By: LoxBlog.Com