ღღღ جاده عشق ღღღ
صحبت عاشقی بشه ستاره رو خواب میکنی
دریا رو آتیش میزنی ابرا رو بی تاب میکنی
وقتی فقط اونو بخوای ماهو نشونه میکنی
میری تو قلب آسمون صبرو دیوونه میکنی
وقتی میبینی عاشقی دنیارو می ریزی به پاش
طلا رو قیمت میذاری با برق ناز خنده هاش
وقتی میفهمی عاشقی میری سراغ پنجره
قلبت رو میسپاری دستت قصه و عشق و خاطره
وقتی میفهمی عاشقی سوار رویاها میشی
میری تا جاده های دور اون بالاها خدا میشی
وقتی میفهمی عاشقی ماه و میخوای شکار کنی
میخوای که خورشید خانمو هر شب بری بیدار کنی
وقتی میفهمی عاشقی با آینه خونه میسازی
رنگین کمونو میاری تو گردن ماه میندازی
وقتی میفهمی عاشقی می خوای همه خبر بشن
گلا به خاطر شما تازه و تازه تر بشن
وقتی میفهمی عاشقی میبینی پادشاه شدی
از همه ی مردم شهر یه آسمون جدا شدی
وقتی می بینی خودت میمونی و خودش
جونتو حاضری بدی به خاطر تولدش
که از یاد برد ، چیزی به نام ماندن هم وجود دارد!
از روزیکه نامت ملکه ی ذهنمـــ شد،
احساســ می کنمــ جمجمه امـــ
با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ…
اومدی شبیه بارون دله من خسته خاکه
واسه اون نم نمه چشمات ، نمیدونی چه هلاکهنمی دونی ، نمیدونی واسه من چقدر عزیزی
شایدم می دونی اما منو باز به هم میریزینمی دونم چی رازیه که تو چشمات خونه کردههر چی هست اونقدر قشنگه که منو دیوونه کردهقطار می رود….تو می روی….. تمام ایستگاه می رود…………
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!
مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت دشوار است
من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد
هر چه بــــــادا بــــــــــاد!

گاهی فقط،
داغ بزرگی است
که تا ابد بر دلت می ماند

تقصیر همون حسوداست که حالا
هستی ما شده یکی بود یکی نبود…

تا به جای دلهایمان
سر زانوهایمان زخمی میشد!…


بادیدن هر صحنه عاشقانه ای
احساس یک پرانتز را دارم
که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد

من ازگم شدن درجاهای شلوغ
…میترسم …

یادتـــــ ــ ـ
را جا گذاشتــــ ـــ ـی..
که برای بُردنَش بر می گردی ..

می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
دردها دسته شدند کلبه ای ساختند و نـــام این کلبه تنگ و تاریک را غـــم نهادند
اشکها دریا شدند .دل را تنگ و بی تاب کردند .هراسان شدند و جویبار خروشانی پدید اوردند
حال غـــم نه تنها از چهره پریشانم بیداد است بلکه از عمق وجودم آن را درک کرده و بدون درخواست او به
استقبالش رفتم.
صحنه یک رنگی غم؛ خاطرات درد را تداعی میکند .آن لحظات ممکن است لحظات ناخوشایندی
باشد .اما غم هم بندی از خاطرات را گره میزند و در میان دردها بایگانی میکند
تو به سراغم آمدی بی هیچ طلبــی
من تو را خواستم بی هیچ خواهشــی
تو مرا در خود گرفتار کردی بی هیچ سخنــی
من به تو هیچ نگفتم بی هیچ بهانــه ای
آری حصار غم چون اتشی روح و جسم را در بر میگیرد و با میله های اهنی مرا در بر میگیرد
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
بنویس از سر خط بنویس که دلت دیگه بیاد اون نیست
بنویس که بدونه وقتی نباشه قلبت از غصه خون نیست
اون که گذاشت و رفت
یه روز سرش به سنگ می خوره بر می گرده
دیگه صداش نکن بزار خودش بیاد دنبالت بگرده
دیگه گریه نکن
آخه اشک تو باعث شادی اونه
دیگه به پاش نسوز
آخه اون واسه تو دیگه دل نمی سوزونه
اگه می خواست می موند
حالاکه رفت و غصه اش رفته ز یادم
اگه پیشم می موند
میدید جز اون به هیشکی دل نمی داد
مضمون اصلی که در تمام این آثار هنری دیده می شود عشق است و این تصاویر توجه همگان را به نوع نگرش عشق در قرن حاضر تغییر داده است .
به گزارش آژانس خبری روز (دی نا) به نقل از مجله فرانسوی آرت: این تصاویر در موزه شهر ویتری سورسن فرانسه (به فرانسوی: Vitry-sur-Seine) به نمایش گذاشته شده اند اما تنها به جنبه های عاشقانه ،خوشبختی و مثبت عشق نگاه نکرده است بلکه به لحظات دردناک و غم آلود نیز پرداخته است .
یک زوج عکاس و هنرمند به نام مارینا آبراموویک و یولی ، تصویری از مقاومت فیزیکی و ذهنی در برابر عشق دیگری را این چنین به تصویر کشیده اند . تیری از عشق که خواستار ورود به قلب است اما با مقاومت دیگری روبرو می شود .
خالی شدن از احساسات :
عکاس این عکس " هایلی نیومن " است و نام این عکس را " عینک گریان " گذاشته است .
او می گوید : من به مدت یک سال ، زمانی که از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده می کردم برای اینکه اشک هایی که از چشمانم سرازیر می شوند کمتر دیده شوند یک پوشش سیاه رنگ به اسم عینک را بر روی چشمان گریانم قرار می دادم .
این عینک احساسات مرا به خوبی پوشش می داد .
کمی بعد عینک زدن برای خالی شدن از احساسات درونی در معابر عمومی باب شد .
" فیونا بانر " تصویری هنری را با نام " قلب های ناگسستنی " خلق کرده است . قلب ها با وجود اینکه شکسته می شوند اما کنار یکدیگر باقی می مانند . او با این تصویر یک سمبل واقعی از زندگی را نشان می دهد که انسان ها حتی در سخت ترین شرایط نیز بخاطر عشقی که دارند نباید دیگری را ترک کنند .
اشک :
اشک تنها حالتی است که در تمام عشق های نافرجام صدق می کند . عکاس این طرح " بس ژان آدر " می باشد و نام این تابلو را " من بیش از آن ناراحتم که بتوانم به زبان بیاورم " این عکس حقایقی را بازگو می کند که حتی ساعت های فیلم برداری یا تصویر برداری این تاثیر را ندارد .
آغوش عاشقانه از نوع پست مدرنیسم :
این تصویر دو دستگاه عاشق را نشان می دهد که روبروی یکدیگر قرار دارند! به نوعی بیانگر این موضوع می باشد که عشق در جوامع امروزی تغییر گسترده ای در شکل داشته و حتی از داخل دستگاه های ماشینی نیز دیده می شود . این عکس توسط آنژ لسیکا گرفته شده است .
عشق ناب :
این ایده توسط فیلیکس گونزالز طراحی و گرفته شده است . گونزالز با این طرح به طور سمبلی نشان می دهد که دو فرد عاشق حتی ساعت بدن و روحشان نیز یکی است و تفاوتی با هم ندارند .
جدایی ناپذیر :
فرانسوا خاویر ، فیلمی را که در آن یک جفت طوطی به مدت سه ماه با هم زندگی می کنند را فیلم برداری کرد . آنها فارغ از اتفاقاتی که رخ می دهد با هم زندگی می کنند .
صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 15 صفحه بعد
Power By:
LoxBlog.Com |